آن دم كه تو را ميخواهمت
نوشته شده توسط : مريم

آن دم که تو را ميخواهمت ، ذره ذره وجودم ملتمسانه تو را مي طلبد

آن هنگام که بوي عطر ياس مي پيچد در غروب جمعه هايم مي خواهمت و آن هنگام که از تمام دنيا دلم مي گيرد دوست دارم فرياد کنم و نداي اين المهدي را به گوش تمام عالم برسانم

 

مهدي جان فقط به اميد ديدن توست که اين رنج بار زندگي را ميتوان تحمل کرد و فقط به اميد در رکاب تو بودن است که ايلياي من پا به اين عرصه خاکي گذاشته است . ميخواهم و ميدانم که او ميتواند يار تو باشد. آقا جان اگر به غلامي قبولش نمايي، اگر .... يعني ميشود ؟

 

کاش لباس رزم را ميشد آسان خريد . کاش چلچله ها که غروب به خانه شان باز مي گردند سلام ما را به تو برسانند و بگويند که ما در تدارک آمدنت خيابانها را آب و جارو کرده ايم و گلباران قدومت را به انتظار نشسته ايم.

 

آقا جان کاش مدينه باشم وقتي مي آيي، کاش مدينه باشم وقتي تربت ياس کبود را به همه نشان ميدهي. کاش باشم آن دم که بايد باشم آخر مگر براي تشييع جنازه مادرت نوکر نميخواهي ؟ کاش باشم آن دم که بايد باشم، کاش ..... کاش

 

چه خوش است در هوايت به دمي نفس کشيدن

 

چه خوش است بينهايت شدن و ز دل پريدن

 

گل باغ آسماني، دل من هواي تو کرد

 

دم آخرم بيا تو چو دلم نواي تو کرد





:: بازدید از این مطلب : 456
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 5 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: